معنی فارسی quicksilverish

B2

با ویژگی‌هایی مانند جیوه، به ویژه درخشش و تغییرپذیری، به کار می‌رود.

Having the qualities or appearance of quicksilver; elusive and changeable.

example
معنی(example):

رنگ تحت نور ظاهری مانند جیوه داشت.

مثال:

The paint had a quicksilverish appearance under the light.

معنی(example):

خلق و خوی او مانند جیوه بود و با هر لحظه به سرعت تغییر می‌کرد.

مثال:

Her mood was quicksilverish, changing rapidly with each moment.

معنی فارسی کلمه quicksilverish

: معنی quicksilverish به فارسی

با ویژگی‌هایی مانند جیوه، به ویژه درخشش و تغییرپذیری، به کار می‌رود.