معنی فارسی quidditatively

C1

به شکلی که به ذات یا ماهیت چیزی مربوط باشد.

In a manner relating to the essence or inherent nature of something.

example
معنی(example):

او مشکل را به طور کیدیتاتیو تحلیل کرد تا عناصر اصلی آن را بیابد.

مثال:

He analyzed the problem quidditatively to find its core elements.

معنی(example):

تحقیقات به طور کیدیتاتیو انجام شد تا مفاهیم زیرین درک شود.

مثال:

The research was conducted quidditatively to grasp the underlying concepts.

معنی فارسی کلمه quidditatively

: معنی quidditatively به فارسی

به شکلی که به ذات یا ماهیت چیزی مربوط باشد.