معنی فارسی quirted

B1

عملی که به وسیله چرم یا وسیله‌ای دیگر برای ضربه زدن به چیزی انجام می‌شود، به ویژه در سوارکاری.

To strike or whip with a quirt, especially used in the context of riding or herding animals.

verb
معنی(verb):

To strike with a quirt.

example
معنی(example):

او با چرم اسب را زد تا سریع‌تر حرکت کند.

مثال:

He quirted the horse to make it move faster.

معنی(example):

او در حین بازی به دوستش آب پاشید.

مثال:

She quirted water at her friend during the game.

معنی فارسی کلمه quirted

: معنی quirted به فارسی

عملی که به وسیله چرم یا وسیله‌ای دیگر برای ضربه زدن به چیزی انجام می‌شود، به ویژه در سوارکاری.