معنی فارسی quisquilian

B1

اشیاء بی‌ارزش یا بی‌فایده که معمولاً در زندگی روزمره یافت می‌شوند.

Referring to something that is worthless or of little value.

example
معنی(example):

اتاق او با اشیاء کویسکیلیانی که هیچ استفاده‌ای نداشتند، شلوغ بود.

مثال:

His room was cluttered with quisquilian objects that had no use.

معنی(example):

او تصمیم گرفت به جای دور انداختن، اشیاء کویسکیلیانی را اهدا کند.

مثال:

She decided to donate the quisquilian items instead of throwing them away.

معنی فارسی کلمه quisquilian

: معنی quisquilian به فارسی

اشیاء بی‌ارزش یا بی‌فایده که معمولاً در زندگی روزمره یافت می‌شوند.