معنی فارسی rabbity

B1

شبیه به خرگوش، توصیف ویژگی‌ها و حرکات خاص خرگوش.

Resembling or characteristic of a rabbit.

example
معنی(example):

این بچه وقتی اسباب بازی پشمالو را دید، حالتی مانند خرگوش به خود گرفت.

مثال:

The baby had a rabbity expression when it saw the fluffy toy.

معنی(example):

حرکات او غیرمعمولی خرگوشی بود، پر از انرژی و سرعت.

مثال:

Her movements were unusually rabbity, full of energy and quickness.

معنی فارسی کلمه rabbity

: معنی rabbity به فارسی

شبیه به خرگوش، توصیف ویژگی‌ها و حرکات خاص خرگوش.