معنی فارسی ransel
B1عمل جستجو یا بررسی اشیای متعلق به خود بهمنظور انتخاب یا پیدا کردن آنها.
To sift through or search one's own belongings for a specific item or to sort through items.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت مجموعه سکههای نادر خود را جستجو کند.
مثال:
He decided to ransel his collection of rare coins.
معنی(example):
هر تابستان، او از روی اسباببازیهای قدیمیاش میگذشت تا ببیند چه چیزهایی را نگهدارد.
مثال:
Every summer, she would ransel through her old toys to see what to keep.
معنی فارسی کلمه ransel
:
عمل جستجو یا بررسی اشیای متعلق به خود بهمنظور انتخاب یا پیدا کردن آنها.