معنی فارسی rassasy
B1پویایی، حالت فعال و زنده یک رویداد یا فعالیت.
The state of being lively or active in a situation.
- NOUN
example
معنی(example):
اجتماع آن فعالیت ها در بحث های پرشور آشکار بود.
مثال:
The rassasy of the event was evident in the lively discussions.
معنی(example):
پویایی او نشان داد که چقدر از جمع لذت میبرد.
مثال:
His rassasy showed how much he enjoyed the gathering.
معنی فارسی کلمه rassasy
:
پویایی، حالت فعال و زنده یک رویداد یا فعالیت.