معنی فارسی ratably
B1به طور نسبی یا به گونهای که امکان ارزیابی وجود داشته باشد.
In a manner that allows for rating or evaluation.
- ADVERB
example
معنی(example):
کارها باید به صورت نسبی برای قضاوت منصفانه مورد ارزیابی قرار گیرند.
مثال:
Tasks should be assessed ratably for fair judgement.
معنی(example):
عملکرد باید به صورت نسبی برای تضمین برابری ارزیابی شود.
مثال:
Performance should be rated ratably to ensure equity.
معنی فارسی کلمه ratably
:
به طور نسبی یا به گونهای که امکان ارزیابی وجود داشته باشد.