معنی فارسی ratiocinations
B2استدلالات، نشانههای متعدد و تحلیلهای منطقی که به تفکر و نتیجهگیری میانجامد.
Plural of ratiocination; instances of logical reasoning.
- NOUN
example
معنی(example):
استدلالات او عمیق و روشنگر بود.
مثال:
Her ratiocinations were profound and insightful.
معنی(example):
استدلالات گروه به یک توافق انجامید.
مثال:
The ratiocinations of the group led to a consensus.
معنی فارسی کلمه ratiocinations
:
استدلالات، نشانههای متعدد و تحلیلهای منطقی که به تفکر و نتیجهگیری میانجامد.