معنی فارسی rattened
B1چروک شده، وضعیتی که در آن پارچه یا سطحی به دلیل کشیدگی یا استفاده نادرست چروک یا نامنظم شود.
Having become wrinkled or worn out.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پارچه پس از شستن چندین بار چروک شده بود.
مثال:
The fabric was rattened after being washed several times.
معنی(example):
لباس او در پایان روز به نظر چروک شده میرسید.
مثال:
Her dress looked rattened by the end of the day.
معنی فارسی کلمه rattened
:
چروک شده، وضعیتی که در آن پارچه یا سطحی به دلیل کشیدگی یا استفاده نادرست چروک یا نامنظم شود.