معنی فارسی re-invigorating
B2تأثیرگذار بر شادابی و انرژی مجدد، به طوری که فرد احساس طراوت کند.
Characterized by restoring strength or vitality.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
قهوه صبح امروز بر من تأثیر شادابکنندهای داشت.
مثال:
The coffee had a re-invigorating effect on me this morning.
معنی(example):
سخنان او شادابکننده بود و روحیه همه را بالا برد.
مثال:
Her words were re-invigorating, lifting everyone's spirits.
معنی فارسی کلمه re-invigorating
:
تأثیرگذار بر شادابی و انرژی مجدد، به طوری که فرد احساس طراوت کند.