معنی فارسی reaction times
B1زمان مورد نیاز برای پاسخ دادن به یک محرک، مانند زمان پاسخ به نور یا صدا.
The time taken to respond to a stimulus.
- noun
noun
معنی(noun):
The interval between the reception of a stimulus and the initiation of a response
example
معنی(example):
ورزشکار زمانهای عکسالعمل خود را در طول مسابقه بهبود بخشید.
مثال:
The athlete improved his reaction times during the race.
معنی(example):
آزمودن زمانهای عکسالعمل میتواند به بهبود عملکرد کمک کند.
مثال:
Testing the reaction times can help improve performance.
معنی فارسی کلمه reaction times
:
زمان مورد نیاز برای پاسخ دادن به یک محرک، مانند زمان پاسخ به نور یا صدا.