معنی فارسی realmless

B1

وضعیت یا حالتی که در آن فرد یا موجود از لحاظ قلمرو یا حوزه‌ای محروم شده باشد.

Without a realm or domain; lacking authority or governance.

example
معنی(example):

در بازی، شخصیت بدون قلمرو رها شد.

مثال:

In the game, the character was left realmless.

معنی(example):

او بعد از نقل مکان به یک شهر جدید احساس بی‌پناهی کرد.

مثال:

He felt realmless after moving to a new city.

معنی فارسی کلمه realmless

: معنی realmless به فارسی

وضعیت یا حالتی که در آن فرد یا موجود از لحاظ قلمرو یا حوزه‌ای محروم شده باشد.