معنی فارسی reanimated

B1

زنده کردن مجدد، فعل گذشته از زنده کردن یا احیای چیزی.

Brought back to life or consciousness in the past.

verb
معنی(verb):

To animate again.

example
معنی(example):

این داستان افسانه‌های قدیمی را برای نسل جدید دوباره زنده کرد.

مثال:

The story reanimated the old legends for the new generation.

معنی(example):

کار هنرمند شخصیت‌های تاریخی را در نقاشی‌هایش دوباره زنده کرد.

مثال:

The artist's work reanimated the historic figures in his paintings.

معنی فارسی کلمه reanimated

: معنی reanimated به فارسی

زنده کردن مجدد، فعل گذشته از زنده کردن یا احیای چیزی.