معنی فارسی reawoken
B1دوباره بیدار شده، به حالتی که بعد از خواب دوباره به بیداری میرسید.
Having been woken again after sleeping.
- VERB
example
معنی(example):
گربه از خواب چرتش دوباره بیدار شد و کش و قوس رفت.
مثال:
The cat reawoken from its nap and stretched.
معنی(example):
بعد از اینکه دوباره بیدار شد، خوابهایش را به یاد آورد.
مثال:
After being reawoken, he remembered his dreams.
معنی فارسی کلمه reawoken
:
دوباره بیدار شده، به حالتی که بعد از خواب دوباره به بیداری میرسید.