معنی فارسی rebanishment

B1

عمل دوباره تبعید کردن، به ویژه در مورد ارواح یا چیزهای مزاحم.

The act of banishing something again, particularly related to spirits or negative forces.

example
معنی(example):

دوباره تبعید کردن روح ناخواسته آرامش را به خانواده آورد.

مثال:

The rebanishment of the unwanted spirit brought peace to the family.

معنی(example):

آیین اجازه دوباره تبعید کردن انرژی‌های منفی را داد.

مثال:

The ritual allowed for the rebanishment of negative energies.

معنی فارسی کلمه rebanishment

: معنی rebanishment به فارسی

عمل دوباره تبعید کردن، به ویژه در مورد ارواح یا چیزهای مزاحم.