معنی فارسی rebuckle
B1دوباره قفل کردن یا محکم کردن یک قسمت بست.
To fasten or secure something again, especially with a buckle.
- VERB
example
معنی(example):
بعد از نشستن در ماشین، مجبور شدم کمربند ایمنیام را دوباره ببندم.
مثال:
I had to rebuckle my seatbelt after getting in the car.
معنی(example):
او قبل از بستن کیسهاش فراموش کرد که دوباره آن را ببندد.
مثال:
He forgot to rebuckle his bag before closing it.
معنی فارسی کلمه rebuckle
:
دوباره قفل کردن یا محکم کردن یک قسمت بست.