معنی فارسی reconsoled

B1

دلداری دوباره، حالت آرامش‌یابی یا تسکین مجدد شخصی که از لحاظ عاطفی آسیب دیده است.

Having been comforted again after a period of distress or sadness.

example
معنی(example):

پس از اشک‌های اولیه‌اش، از حمایت دوستانش احساس آرامش دوباره کرد.

مثال:

After her initial tears, she felt reconsoled by her friends' support.

معنی(example):

او پس از این شکست، توسط خانواده‌اش دوباره دلداری گرفت.

مثال:

He was reconsoled by his family after the loss.

معنی فارسی کلمه reconsoled

: معنی reconsoled به فارسی

دلداری دوباره، حالت آرامش‌یابی یا تسکین مجدد شخصی که از لحاظ عاطفی آسیب دیده است.