معنی فارسی redintegrated

B1

یکپارچه‌شده، به حالتی اشاره دارد که داده‌ها یا سیستم‌ها پس از جدایی دوباره به یکدیگر پیوسته و منسجم شده‌اند.

Having been restored or integrated to a unified or whole form.

verb
معنی(verb):

To renew, restore to wholeness.

معنی(verb):

(of a stimulus element) To reinstate a memory by redintegration.

example
معنی(example):

این برنامه داده‌ها را از منابع مختلف دوباره یکپارچه کرد.

مثال:

The program redintegrated the data from different sources.

معنی(example):

سیستم بهداشت پس از اصلاحات دوباره یکپارچه شد.

مثال:

The health system was redintegrated after the reforms.

معنی فارسی کلمه redintegrated

: معنی redintegrated به فارسی

یکپارچه‌شده، به حالتی اشاره دارد که داده‌ها یا سیستم‌ها پس از جدایی دوباره به یکدیگر پیوسته و منسجم شده‌اند.