معنی فارسی redistributed

B2

توزیع مجدد منابع یا اقلام به شیوه‌ای جدید.

Distributed again or differently.

verb
معنی(verb):

To distribute again.

example
معنی(example):

غذا پس از رویداد به پناهگاه‌ها بازتوزیع شد.

مثال:

The food was redistributed to the shelters after the event.

معنی(example):

بودجه بازتوزیع شد تا اطمینان حاصل شود که تمامی مناطق حمایت دریافت کنند.

مثال:

Funds were redistributed to ensure all areas received support.

معنی فارسی کلمه redistributed

: معنی redistributed به فارسی

توزیع مجدد منابع یا اقلام به شیوه‌ای جدید.