معنی فارسی redissolving
B2عملی که در آن یک ماده دوباره در مایع حل میشود.
The act of dissolving again in a solvent.
- verb
verb
معنی(verb):
To dissolve again
example
معنی(example):
فرایند حل شدن دوباره نمک زمانبر بود.
مثال:
The redissolving process of the salt took time.
معنی(example):
حل شدن دوباره دانههای قهوه نوشیدنی را نرمتر میکند.
مثال:
Redissolving the coffee granules makes the drink smoother.
معنی فارسی کلمه redissolving
:
عملی که در آن یک ماده دوباره در مایع حل میشود.