معنی فارسی redissolved

B1

حل شدن دوباره یک ماده در مایع، به‌ویژه زمانی که با دما یا شرایطی تغییر کند.

To dissolve again in a solvent.

verb
معنی(verb):

To dissolve again

example
معنی(example):

شکر در آب گرم دوباره حل شد.

مثال:

The sugar redissolved in the hot water.

معنی(example):

پس از انجماد، مخلوط هنگام گرم شدن دوباره حل شد.

مثال:

After being frozen, the mixture redissolved when heated.

معنی فارسی کلمه redissolved

: معنی redissolved به فارسی

حل شدن دوباره یک ماده در مایع، به‌ویژه زمانی که با دما یا شرایطی تغییر کند.