معنی فارسی refascination

B1

دوباره جذب شدن یا علاقه پیدا کردن به چیزی.

The act of being captivated or intrigued again by something.

example
معنی(example):

جذب دوباره او به علم ستاره‌شناسی پس از شرکت در یک سخنرانی آغاز شد.

مثال:

His refascination with astronomy started after attending a lecture.

معنی(example):

جذب دوباره به فرهنگ‌های باستانی در نمایشگاه‌های اخیر مشهود است.

مثال:

The refascination with ancient cultures is evident in recent exhibitions.

معنی فارسی کلمه refascination

: معنی refascination به فارسی

دوباره جذب شدن یا علاقه پیدا کردن به چیزی.