معنی فارسی reflectional

B2

بازتابی، مربوط به تفکر یا رجوع به گذشته یا تجربه‌ها.

Relating to or characterized by reflection, especially self-reflection.

example
معنی(example):

او یک مقاله بازتابی درباره تجربیاتش نوشت.

مثال:

She wrote a reflectional piece about her experiences.

معنی(example):

کیفیت بازتابی سخنرانی او بر مخاطب تأثیر گذاشت.

مثال:

The reflectional quality of his speech impressed the audience.

معنی فارسی کلمه reflectional

: معنی reflectional به فارسی

بازتابی، مربوط به تفکر یا رجوع به گذشته یا تجربه‌ها.