معنی فارسی refreshingly

B1

به طرز تازه‌ای، به گونه‌ای که تازگی یا تغییر محسوسی ایجاد کند.

In a way that is fresh or new.

adverb
معنی(adverb):

In a refreshing manner.

مثال:

a refreshingly original film in which the villain defeated the hero

example
معنی(example):

فیلم دیدگاهی به طرز شگفت‌انگیز متفاوت داشت.

مثال:

The movie had a refreshingly different perspective.

معنی(example):

او به طرز تازه‌ای به مشکل نزدیک شد، با ایده‌های جدید.

مثال:

She approached the problem refreshingly, with new ideas.

معنی فارسی کلمه refreshingly

: معنی refreshingly به فارسی

به طرز تازه‌ای، به گونه‌ای که تازگی یا تغییر محسوسی ایجاد کند.