معنی فارسی reglementation
B2فرایند وضع مقررات یا قوانینی برای کنترل و سازماندهی یک حوزه خاص.
The act of regulating or the rules made by authorities.
- NOUN
example
معنی(example):
مقررات صنعت استانداردهای ایمنی را بهبود بخشیده است.
مثال:
The reglementation of the industry has improved safety standards.
معنی(example):
مقررات جدید سال آینده به اجرا در خواهد آمد.
مثال:
New reglementation is being implemented next year.
معنی فارسی کلمه reglementation
:
فرایند وضع مقررات یا قوانینی برای کنترل و سازماندهی یک حوزه خاص.