معنی فارسی reimposed

B1

از نو به حالت قبل برگرداندن، مجدداً قرار دادن چیزی به حالت پیشین، به خصوص در مورد قوانین یا سیاست‌ها.

To impose something again, especially rules, laws, or restrictions.

verb
معنی(verb):

To impose again, a further time.

example
معنی(example):

دولت دوباره محدودیت‌ها را برای جلوگیری از گسترش ویروس اعمال کرد.

مثال:

The government reimposed the lockdown to stop the spread of the virus.

معنی(example):

پس از کاهش اولیه، محدودیت‌ها به دلیل افزایش موارد دوباره اعمال شد.

مثال:

After the initial relaxation, the restrictions were reimposed due to rising cases.

معنی فارسی کلمه reimposed

: معنی reimposed به فارسی

از نو به حالت قبل برگرداندن، مجدداً قرار دادن چیزی به حالت پیشین، به خصوص در مورد قوانین یا سیاست‌ها.