معنی فارسی rejourney
B1دوباره سفر کردن، به یک مکان خاص دوباره سفر کردن.
To journey to a place again.
- VERB
example
معنی(example):
پس از ساخت جاده، مجبور شدیم دوباره سفر کنیم تا یک مسیر جدید پیدا کنیم.
مثال:
After the road construction, we had to rejourney to find a new route.
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند بعد از جشن دوباره به همان مکان سفر کنند.
مثال:
They decided to rejourney the same place after the festival.
معنی فارسی کلمه rejourney
:
دوباره سفر کردن، به یک مکان خاص دوباره سفر کردن.