معنی فارسی rekindlement
B1احیای چیزی که قبلاً وجود داشته، به ویژه احساسات یا روابط.
The act of reviving something that existed before, particularly feelings or relationships.
- NOUN
example
معنی(example):
این رویداد به احیای دوستیهای قدیمی هدف گذاری شده است.
مثال:
The event aims at rekindlement of old friendships.
معنی(example):
آنها امیدوارند که از طریق تجربیات مشترک احیا شوند.
مثال:
They hope to achieve rekindlement through shared experiences.
معنی فارسی کلمه rekindlement
:
احیای چیزی که قبلاً وجود داشته، به ویژه احساسات یا روابط.