معنی فارسی relatedly
B2به معنای مرتبط با موضوع یا موضوعات دیگر، در ارتباط یا پیوند با آنها.
In a manner that is connected or associated with something said previously.
- ADVERB
example
معنی(example):
جلسه دوباره برنامهریزی شد؛ به همین ترتیب، دستور جلسه بهروز شده است.
مثال:
The meeting was rescheduled; relatedly, the agenda has been updated.
معنی(example):
او از کوهنوردی لذت میبرد؛ به همین ترتیب، او اغلب در رویدادهای فضای آزاد شرکت میکند.
مثال:
He enjoys hiking; relatedly, he often participates in outdoor events.
معنی فارسی کلمه relatedly
:
به معنای مرتبط با موضوع یا موضوعات دیگر، در ارتباط یا پیوند با آنها.