معنی فارسی remarshal

B2

ترتیب مجدد نیروها یا منابع در یک زمینه نظامی یا سازمانی.

To organize or arrange troops or resources again.

example
معنی(example):

ژنرال مجبور شد نیروهای خود را پس از حمله ناگهانی دوباره ترتیب دهد.

مثال:

The general had to remarshall his troops after the surprise attack.

معنی(example):

آنها باید منابع را برای پروژه دوباره ساماندهی می‌کردند.

مثال:

They needed to remarshall the resources for the project.

معنی فارسی کلمه remarshal

: معنی remarshal به فارسی

ترتیب مجدد نیروها یا منابع در یک زمینه نظامی یا سازمانی.