معنی فارسی remoted

B1

دور کردن خود از یک وضعیت یا احساس برای جلوگیری از مشکلات.

To distance oneself from a situation or feeling.

example
معنی(example):

او خود را از وضعیت دور کرد تا از درگیری جلوگیری کند.

مثال:

He remoted himself from the situation to avoid conflict.

معنی(example):

پس از بحث، او احساساتش را دور کرد تا صلح را حفظ کند.

مثال:

After the argument, she remoted her feelings to maintain peace.

معنی فارسی کلمه remoted

: معنی remoted به فارسی

دور کردن خود از یک وضعیت یا احساس برای جلوگیری از مشکلات.