معنی فارسی rencountered
B2رو به رو شدن با چیزی یا کسی بعد از مدتها، معمولاً با بار عاطفی.
To meet someone or something again after a period of time.
- verb
verb
معنی(verb):
To meet, encounter, come into contact with.
معنی(verb):
To attack hand to hand.
example
معنی(example):
او در ملاقات دوباره با دوستان قدیمیاش رو به رو شد.
مثال:
She rencountered her old friends at the reunion.
معنی(example):
او با چالشی که فکر میکرد که آن را پشت سر گذاشته است، رو به رو شد.
مثال:
He rencountered a challenge he thought he had overcome.
معنی فارسی کلمه rencountered
:
رو به رو شدن با چیزی یا کسی بعد از مدتها، معمولاً با بار عاطفی.