معنی فارسی rencountering
B2روی به رو شدن با چیزی به طور مکرر، به ویژه در زمینه خاطرات یا تجارب.
The act of meeting or confronting something again.
- verb
verb
معنی(verb):
To meet, encounter, come into contact with.
معنی(verb):
To attack hand to hand.
example
معنی(example):
رو به رو شدن با خاطرات قدیمی میتواند هم خوشحالکننده و هم دردناک باشد.
مثال:
Rencountering old memories can be both joyful and painful.
معنی(example):
او با چالشهایی که سال گذشته faced روی به رو میشود.
مثال:
She is rencountering challenges she faced last year.
معنی فارسی کلمه rencountering
:
روی به رو شدن با چیزی به طور مکرر، به ویژه در زمینه خاطرات یا تجارب.