معنی فارسی reorganizationist

B2

شخصی که به تغییر ساختار یا سازمان‌دهی مجدد یک نهاد پرداخته و بر آن تاکید دارد.

A person who advocates for or engages in the restructuring of an organization.

example
معنی(example):

سازمان‌دهنده یک ساختار جدید برای شرکت پیشنهاد داد.

مثال:

The reorganizationist proposed a new structure for the company.

معنی(example):

بسیاری از سازمان‌دهندگان به مدیریت تطبیقی معتقدند.

مثال:

Many reorganizationists believe in adaptive management.

معنی فارسی کلمه reorganizationist

: معنی reorganizationist به فارسی

شخصی که به تغییر ساختار یا سازمان‌دهی مجدد یک نهاد پرداخته و بر آن تاکید دارد.