معنی فارسی repayments
B1مبالغی که به طور منظم باید به یک بدهکار پرداخت شود.
Regular payments made to settle a debt.
- noun
noun
معنی(noun):
The act of repaying.
معنی(noun):
The money or other resource that is repaid.
example
معنی(example):
پرداختهای ماهیانه من برای خودرو در هفته آینده موعد سر رسید دارد.
مثال:
My monthly repayments for the car are due next week.
معنی(example):
او تمام پرداختهایش را به موقع انجام داده است.
مثال:
She has made all her repayments on time.
معنی فارسی کلمه repayments
:
مبالغی که به طور منظم باید به یک بدهکار پرداخت شود.