معنی فارسی repetitiously

B1

به طرز تکراری و مکرر.

In a manner that involves repetition.

example
معنی(example):

او به طور تکراری یادداشت‌هایش را قبل از امتحان مرور کرد.

مثال:

She repetitiously reviewed her notes before the exam.

معنی(example):

این کار به وضوح تکراری و خسته‌کننده بود و تمرکز را سخت می‌کرد.

مثال:

The task was repetitiously boring, making it hard to stay focused.

معنی فارسی کلمه repetitiously

: معنی repetitiously به فارسی

به طرز تکراری و مکرر.