معنی فارسی repositioned
B1به معنی دوباره قرار دادن یا تنظیم کردن چیزی در یک موقعیت جدید.
To place something again in a new position.
- verb
verb
معنی(verb):
To put into a new position
example
معنی(example):
اثر هنری به گونهای منتقل شد که بیشتر قابل مشاهده باشد.
مثال:
The artwork was repositioned for better visibility.
معنی(example):
پس از تعمیرات، دفتر به گونهای دوباره چیده شد تا فضاهای باز ایجاد کند.
مثال:
After the renovation, the office was repositioned to create open spaces.
معنی فارسی کلمه repositioned
:
به معنی دوباره قرار دادن یا تنظیم کردن چیزی در یک موقعیت جدید.