معنی فارسی resistably

B1

به گونه‌ای که مقاوم باشد یا مقاومت نشان دهد.

In a manner that demonstrates resistance.

example
معنی(example):

رنگ به طور مقاوم به سطح می‌چسبد.

مثال:

The paint adheres resistably to the surface.

معنی(example):

او با وجود فشار، وضعیت را به طور مقاوم مدیریت کرد.

مثال:

She handled the situation resistably, despite the pressure.

معنی فارسی کلمه resistably

: معنی resistably به فارسی

به گونه‌ای که مقاوم باشد یا مقاومت نشان دهد.