معنی فارسی resplendency

B2

درخشش و زیبایی خیره کننده، به ویژه در شرایطی که روشنایی و رنگ‌های زنده وجود دارد.

The quality of being resplendent; brightness and brilliance.

example
معنی(example):

درخشش غروب آفتاب نفس مرا گرفت.

مثال:

The resplendency of the sunset took my breath away.

معنی(example):

درخشش لباس او او را به مرکز توجه تبدیل کرد.

مثال:

The resplendency of her dress made her the center of attention.

معنی فارسی کلمه resplendency

: معنی resplendency به فارسی

درخشش و زیبایی خیره کننده، به ویژه در شرایطی که روشنایی و رنگ‌های زنده وجود دارد.