معنی فارسی restarted
B1دوباره شروع کردن به کاری که قبلاً انجام میشده، پس از متوقف شدن。
To start something again after having stopped it.
- verb
verb
معنی(verb):
To start again.
مثال:
All attempts to restart the engine failed.
معنی(verb):
To reboot.
example
معنی(example):
او بعد از یک وقفه طولانی، دوباره برنامه ورزشیاش را شروع کرد.
مثال:
She restarted her workout routine after a long break.
معنی(example):
سرور دوباره راهاندازی شد تا مشکل اتصال برطرف شود.
مثال:
The server was restarted to fix the connection issue.
معنی فارسی کلمه restarted
:
دوباره شروع کردن به کاری که قبلاً انجام میشده، پس از متوقف شدن。