معنی فارسی restringent
B2موادی که خاصیت محدودکنندگی دارند، به ویژه برای درمان.
Having the effect of constraining or suppressing something, especially in a medical context.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این دارو به عنوان یک عامل محدودکننده برای متوقف کردن خونریزی عمل کرد.
مثال:
The medicine served as a restraining agent to stop the bleeding.
معنی(example):
او از یک مرهم محدودکننده برای درمان زخم استفاده کرد.
مثال:
He used a restraining balm to treat the wound.
معنی فارسی کلمه restringent
:
موادی که خاصیت محدودکنندگی دارند، به ویژه برای درمان.