معنی فارسی resultlessly

B1

به طوری که هیچ نتیجه‌ای به دست نیاید؛ بیهوده.

In a manner that produces no results.

example
معنی(example):

آنها ساعت‌ها بدون نتیجه بحث کردند.

مثال:

They argued resultlessly for hours.

معنی(example):

مذاکرات به‌طور بدون نتیجه ادامه یافت و منجر به ناامیدی شد.

مثال:

The negotiations continued resultlessly, leading to frustration.

معنی فارسی کلمه resultlessly

: معنی resultlessly به فارسی

به طوری که هیچ نتیجه‌ای به دست نیاید؛ بیهوده.