معنی فارسی resultless

B1

بدون نتیجه، یا فاقد دستاورد.

Producing no results; ineffective.

example
معنی(example):

تحقیقات پس از ماه‌ها بدون نتیجه ماند.

مثال:

The investigation was resultless after many months.

معنی(example):

انکار تلاش‌های آنها به نظر بدون نتیجه و خسته‌کننده بود.

مثال:

Their efforts seemed resultless and frustrating.

معنی فارسی کلمه resultless

: معنی resultless به فارسی

بدون نتیجه، یا فاقد دستاورد.