معنی فارسی resupposition

B1

دوباره فرض کردن، به معنای فرض مجدد یک پیش‌فرض یا اصل در بحث.

The act of supposing again or revising a previous assumption.

example
معنی(example):

دوباره فرض کردن ارزش‌های آنها برای بحث ضروری بود.

مثال:

The resupposition of their values was necessary for the discussion.

معنی(example):

استدلال او به شدت به دوباره فرض کردن هنجارهای فرهنگی وابسته بود.

مثال:

Her argument relied heavily on the resupposition of cultural norms.

معنی فارسی کلمه resupposition

: معنی resupposition به فارسی

دوباره فرض کردن، به معنای فرض مجدد یک پیش‌فرض یا اصل در بحث.