معنی فارسی retardment

B1

عمل یا حالت به تأخیر انداختن یا کم کردن سرعت. معمولاً در موارد علمی یا مدیریتی استفاده می‌شود.

The act of delaying or slowing down a process.

noun
معنی(noun):

Retardation; the act of retarding or delaying.

example
معنی(example):

به تأخیر افتادن این فرآیند غیرمنتظره بود.

مثال:

The retardment of the process was unexpected.

معنی(example):

به تأخیر افتادن پروژه باعث ناامیدی اعضای تیم شد.

مثال:

Retardment of the project caused frustration among team members.

معنی فارسی کلمه retardment

: معنی retardment به فارسی

عمل یا حالت به تأخیر انداختن یا کم کردن سرعت. معمولاً در موارد علمی یا مدیریتی استفاده می‌شود.