معنی فارسی reversingly

B1

به گونه‌ای که فرآیند برگشت یا معکوس شود.

In a manner that involves reversing or going back.

example
معنی(example):

این برنامه به صورت برگشتی برای بازیابی تنظیمات قبلی کار کرد.

مثال:

The program worked reversingly to restore the previous settings.

معنی(example):

او به طور برگشتی به مسئله نزدیک شد و از راه حل شروع کرد.

مثال:

She approached the problem reversingly, starting from the solution.

معنی فارسی کلمه reversingly

: معنی reversingly به فارسی

به گونه‌ای که فرآیند برگشت یا معکوس شود.