معنی فارسی revibrational

B1

تدیر کرده به فرایند یا ویژگی تکراری بودن ارتعاشات.

Relating to or characterized by revibration.

example
معنی(example):

الگوهای تکرار در موسیقی جالب بودند.

مثال:

The revibrational patterns in the music were fascinating.

معنی(example):

دانشمندان اثرات تکراری امواج صوتی را مورد مطالعه قرار دادند.

مثال:

Scientists studied the revibrational effects of sound waves.

معنی فارسی کلمه revibrational

: معنی revibrational به فارسی

تدیر کرده به فرایند یا ویژگی تکراری بودن ارتعاشات.