معنی فارسی revindicated

B2

زمان گذشته فعل احیا کردن، به معنای این که حقوق یا امتیازاتی به شخص بازگردانده شده است.

Past tense of revindicate; to have restored rights or privileges.

example
معنی(example):

دادگاه مالکیت او را در ملک احیا کرد.

مثال:

The court revindicated his ownership of the property.

معنی(example):

پس از یک نبرد طولانی، او در نهایت در ادعاهایش احیا شد.

مثال:

After a long battle, she was finally revindicated in her claims.

معنی فارسی کلمه revindicated

: معنی revindicated به فارسی

زمان گذشته فعل احیا کردن، به معنای این که حقوق یا امتیازاتی به شخص بازگردانده شده است.