معنی فارسی rewire
B1دوباره سیم‌کشی کردن، به ویژه مطمئن شدن از اینکه سیستم‌ها یا تفکرات به‌طور مناسب و مؤثری کار می‌کنند.
To change the way that something is connected or organized, often used metaphorically for changing thought processes.
- verb
To replace or reconnect the wires of a device or installation.
I had to rewire the circuit where the old wires had shorted out.
To change the functionality of something by altering the parameters or logic.
When our companies merged, I rewired our payment processing system to handle their invoices as well.
ما باید سیستم برق را برای ایمنی دوباره سیم‌کشی کنیم.
We need to rewire the electrical system for safety.
روانشناس به من کمک کرد تا الگوهای تفکر خود را دوباره سیم‌کشی کنم.
The therapist helped me rewire my thinking patterns.
معنی فارسی کلمه rewire
:
دوباره سیم‌کشی کردن، به ویژه مطمئن شدن از اینکه سیستم‌ها یا تفکرات به‌طور مناسب و مؤثری کار می‌کنند.
